آیا تا به حال فکر کرده ای که ممکن است گناهان و غفلت های تو بر حیات و روند سعادت جامعه ات تأثیر بگذارد؟

شاید یادآوری داستانی از زمان حضرت موسی (ع) جوابی برای سؤالمان باشد، در روایت است که «در سرزمین بنی اسرائیل  مدت زیادی باران نبارید و مردم از ترس خشکسالی و گرسنگی به موسی (ع) پناه آوردند و از او خواستند  که همراه آنان نماز باران ادا کند  موسی (ع) نماز را برپا کرد و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و از خداوند خواست رحمتش را شامل حالشان گرداند اما خداوند دعایش را اجابت نکرد، موسی (ع) تعجب کرد و گفت: خدایا تو همواره دعای مرا استجابت کرده ای  چه شده این بار اجابت ننمودی؟ خداوند فرمود: در میان شما کسی است  که چهل سال است مرا نا فرمانی می کند تا زمانی که او در میان شماست  بر شما باران نازل نخواهم کرد.

  موسی (ع) به قوم خود نداد داد که درمیان شما گناهکاری است که فرمانبردار خدا نیست و خدا برما باران نمی باراند تا زمانی که او از میان ما خارج شود. آن مرد خود را خوب می شناخت اما منتظر ماند تا کس دیگری خارج شود و حرفی نزد اما کسی خارج نشد. در این هنگام در نفس خود گفت: خدایا! اگر بیرون روم  رسوا می شوم و اگر در میان مردم بمانم خشک سالی آنان را هلاک خواهد کرد، خدایا! مرا رسوا نفرما  و توبه مرا بپذیر که اکنون من از تمامی گناهانم  توبه کرده و به سوی تو باز می گردم. ناگهان بارش باران شروع شد و حضرت موسی با تعجب گفت: پروردگارا! کسی که از قوم من خارج نشد چه شد اجابت نمودی؟ پروردگار گفت: نزول باران به سبب توبه ی آن مرد گناهکار بود، موسی از خداوند خواست آن مرد را به او بشناساند، اما بشنو ستار العیوب چه به موسی امینش می گوید: من او را هنگام انجام آن همه گناه رسوا نساختم حال چگونه  پس از توبه او را رسوا خواهم کرد؟!» 

ذکر این روایت چیزهای زیادی به ما می آموزد: 

در درجه اول زنگ هشدار و خطری است برایمان که دیگر بیش از این دست از پا خطا نکنیم و برای همیشه از گناه و گناهکاری فاصله گیرییم و می آموزیم که چگونه نیکوکاری و بدکاری فرد با سرنوشت خود و جامعه اش پیوند می خورد؛ بیاییم با هم عهد ببندیم که مایه و منشأ خیر وبرکت خود وجامعه باشیم وکاری نکنیم که اعمالمان  جامعه ای را  در خطراندازد.

دیگر اینکه در این داستان تجلی زیبای توبه را به خوبی می بینیم وقتی خالصانه اشک های توبه جاری شوند، بارش رحمت نیزجاری خواهد شد 

و ازهمه زیباتر ببین که چگونه آن مهربان مهرورز بنده اش را در طول چهل سال گناهکاری رسوا نمی کند وبه او فرصت توبه می بخشد و ستار بودنش را چگونه به نمایش گذاشت، حتی نمی خواهد در نزد موسی (ع) که امین است و با وی هم کلام شده بنده اش را رسوا سازد. 

سبحان الله! ما این چنین خدایی داریم و این چنین با ما معامله می کند. 

من که شرمم گرفت و از خویشتن خویش بسی دلگیرم که نتوانسته ام حق بندگی ام را در برابر چنین خالق ستار و بخشنده و مهربان و مهرورزی به جای آورم، تازه من دلم هم  گرفت برای خودمان که بارها عیب های دیگران را پیش این وآن رسوا ساختیم نزد کسانی که به گرد پای موسی کلیم هم نخواهند رسید! و از خویش و عیب های خویش غافل شده اییم خالقمان می پوشاند و با آن اوصاف که همه چیز را می داند وحق هم دارد رسوا کند اما رحمت لا یزالش اقتضا می کند که بپوشاند و قلم عفو بر خطاکاری بندگانش می کشد.  اما من وتو بارها نه دییده اییم ونه حق آن را دارییم که رسوا سازییم اما رسوا می سازییم. در حالیکه خدایمان را با اسم ستارش خوانده اییم اما موضع گیری هایمان تصدیق گفتارمان نیست.

 آری عزیزان در یک کلام بگوییم: ما در برابر خدایمان صدیق نیستیم چراکه ساحت افکار وعقیده و نیت و گفتار و کردار و احساسات و عواطفمان با هم در برابر خدا هماهنگ نیست.